آرزوی تولد

حقیقتا امسال در تولدم آرزویی جز مرگ پیش از 30 سالگی نداشتم، هرچند که شمعی فوت نکردم.

درباره ى آزادى

خیلى جالب است که کسانى مثل موسى صدر، بندگى را عین آزادى میدانند. یعنى تا انسان واقعا رها نباشد بندگى واقعا رخ نمیدهد.

این تفاوت بنیادینى میان مفهوم آزادى در دو گفتمان اخلاقى شرقى و غربى است. اینجا اخلاق یک مسئله ى فردیست که نباید تسرى اش به جامعه داد. ولى آنجا اتفاقا یک مسئله ى جمعیست. اینجا با اینکه شرعا حق ندارى درمورد دیگران قضاوت کنى، اما ابدا پذیرفته نیست که یک سرى رفتارها جمعى شود. ولى آنجا نباید درمقابل تغییرات اجتماعى موضع گرفت. این تفاوت اولین چیزیست که از تقابل این دو مفهوم از آزادى به ذهن مى آید، که یکى به بندگى میرسد و دومى به اسارت.

ارباب قدرت

ارباب قدرت و ثروت در هر جامعه ای ساختارهایی را برای حفظ موقعیت خود ایجاد می کنند و غایت کار هم آنجاست که این ساختارها نهادینه شوند و کسی به درستیشان شک نکند. مثلا این طوری: ما پدرانمان را یافتیم که اینگونه می کردند! وقتی کار به ارزشهایی که پدران برای فرزندانشان نهادینه می کنند برسد، دیگر همه چیز تمام شده و پروژه ی به بند کشیدن انسانها با موفقیت به پایان رسیده است.

چند چیز در قرآن

به قرآن چه رویکردی باید داشت؟ قرآن به عنوان اصلی ترین متن دینی، همزمان معرف دین اسلام برای غیر مسلمانان و مرجع سلوک دینی مسلمانان است. بنابراین اگر کسی به تاریخ و زبان عربی و سایر ضروریات اولیه ی فهم قرآن مسلط باشد می تواند چه با رویکرد برون‌دینی و چه با رویکرد درون‌دینی به آن مراجعه کند و آن را فهم کند. برای همین نمیتوان کسی را منع کرد که چرا رویکرد برون‌دینی یا درون‌دینی دارد... نمیتوان؟ میتوان، اگر روح جاری بر آن نفی شود.

مسئله ی شوخی

دیروز دو تا شوخی سنگین باهام شد. معمولن خیلی قابل تحمل نیست برام اما دیروز با تأسی به سیره ی اهل بیت (!) تحمل کردم :)) به این توجه کردم که قصدشون سرگرمی و مطایبه بوده نه تحقیر، و اینکه دوست بودن شوخی کنندگان و تو اون فضا شوخی کردن. از این چیزا...

مسئله ی عصمت

به نظر شما نقطه ی مقابل عصمت چیست؟ یعنی اگر یک نفر معصوم نباشد مثل همه ی ما، آن وقت چیست؟

1. اگر قائل به یک حقیقت واحد باشیم، نقطه ی مقابل عصمت آدمهایی هستند که تلاش می کنند تا کار درست را انجام دهند، فارغ از میزان موفقیتشان. اینجا این فرض که کسی که بتواند همیشه درست رفتار کند (چون در هر موقعیت تنها یک عمل درست متناسب با هر آدم وجود دارد) قابل قبول است. اما ممکن است در مقام عمل پر از ابهام و مناقشه باشد.

2. اگر قائل به حقیقت واحد نباشیم، اساسا عصمت بی معنی است. چون حال آدمها در درستی رفتارشان اثر دارد و آدمها قیاس ناپذیر هستند. این به این معنا نیست که تصمیمات مبنا ندارند. اما این مبنا ها قابل قیاس نیستند.

پست هماهنگ

والا دیشب قرار شد که به صورت هماهنگ پست بذاریم با مه:دی

که خب من الان یادم افتاد و دیشب خوابم برد!!!

مسئله ی اریب بودن

بنده اریب (biased) فکر می کنم! توضیح می خواد که باشه بعدا...

مسئله ى خانواده و ظرف محبت

دیشب منزل خاله بزرگه بودیم و تولدش بود و جمعمون جمع بود (جاتون خالى) و پاره اى مسائل بروز کرد:


١. طفل یکى از بستگان بسیار جفتک انداز شده است. طفل دیگر البته قابل قبول تر است ولى او هم جفتک انداز است.

پدر و مادر طفل اول رویکرد صحیحى به رفتار با و تربیت او ندارند. فلذا لجبازیهایش را نمیتوانند مهار کنند. در نتیجه کار به خشونت دهانى کشیده میشود.

مسئله اى که پیش میآید اینست که اولا این طفل زبان بسته را الان چه کنیم، دویما طفل خودمان را در آینده چه کنیم که کار به اینجا نکشد.

یک چیزى که میتوانم الان بگویم اینست که یک سرى خشمها و ناراحتى ها را باید بگذارى فروکش کند بعد براى حلش اقدام کنى

تازه یک شوهرخاله ى بسیار آرام جذاب هم دارم که در مورد تربیت فرزند قطعا باید با او مشورت کنم. دختر نوجوانش را کاملا مهار کرده.


٢. آدم یک ظرف محبت دارد که با محبت دیدن پر میشود و متقابلا از آن ظرف بقیه را پر مى کند. اگر این ظرف خالى بماند کار به جاهاى باریک میکشد و آدم گرفتار دوستاى ناباب میشود و بقیه را گرفتار میکند.

مراقب ظرف خود باشیم.

مسائل نذری

امروز خاله ی مامان اینا آش نذری داشتن که جای شما خالی و ما رفتیم و طبق معمول مسئله بروز کرد:

1. خب طبق معمول خیلی گرم نمیتونم سلام علیک کنم با همه. ولی بد هم نیستم با توجه به اینکه درونگرام. به هر حال خیلی سخت نگذشت. خیلی هم حرفی با کسی ندارم. ولی می تواند بهتر شود به قول معلم نیکولا کوچولو. چی گفتم! مهارتهای ارتباطی دیگه. مثلا رفتم ملاقه رو گرفتم و هم زدم. ولی خب با همه نتونستم سلام علیک کنم...

2. معمولا نذری رو با یه نیتی هم می زنن که من هیچ (مطلقا هیچ) نیتی نداشتم. عجیب بود برای خودم. خواسته داشتن اغلب معادل هدف داشتنه. و هدف معادل امید...

3. مسئله ی مهم آخر مسئله ی بدقولی در برابر دوستانه. چندین بار تو زندگی ام پیش اومده. گاهی یه گیر اخلاقی پیش میاد. گاهی مثلا لوازمش فراهم نیست... باید به محقق کردنش صرفا فکر کنم؟ می شه اینجوری؟

کشف تازه

امروز یهویى یه کشف تازه کردم

در قرآن اززبان ملأ و مترف در مورد پیروان پیغمبران اومده که ارذلون از شما تبعیت مى کنند

مثل این مى مونه که بیایم پرونده روانى داعشیا رو بررسى کنیم نشون بدیم همه (یا تعداد خوبیشون) اختلال دارن

؟؟

مسأله ی ایفل

١. وقتى با شتاب پاریس را در مى نوردیدم... یعنى پاى ایفل که رسیدم... خب دهشتناک بود، بسیار دلربا، دوست داشتنى بود، نمیشد نگاه برگیرى. به هر طریق، جذابیتش سر جاى خود. اما از سوى دیگر، دلم نمیخواست ازش بالا بروم. جداى ضیق وقت و صف طویل و بهاى بلیت، اینجورى بودم که: "خب، که چى؟؟"دلم نمیخواستش. خوب بود، تازگى داشت، اما یک جاى کار مى لنگید و بد مى لنگید. آنجاییش که مى گفت: بعله، ایفل است دیگر، غایة المنى و منتهى الرجاء کثیرى از عالمیون است، بر نمى تافتم این گزاره را. نه صدقش و نه کذبش برایم محلى از اعراب نداشت. بى تفاوت بودم.


٢. فلسفه ى اسلامى، فلسفه ى خط کش است. همه چیز حصر عقلى است. البته، پرتو اخلاقیات این فلسفه در کنه زندگى روزمره ایرانیین مشهود است. غالبا مردم و رفتارهایشان دو یا چند دسته ى متباین مى شوند، افراز مثلا. براى من هم همینطور بوده و هنوز هم هست. الا این که اخیرا کمى فاصله گرفته ام و به خاطر اتفاقات زندگى است (اصولا همه ى فلسفه ها مگر غیر از صورت بندى مجدد ماوقع است؟).

عرفاً، یک دسته آدم ها باانگیزه و پرامید هستند و طبعا پرتلاش و در مقابل ناامیدهاى خسته داغان که له له اند بى انگیزه هستند؛ حالا مثلا طیف هم دارند. اخیرا بنده شقّ  ثالثى شده ام بر این دو. صبح ها بى انگیزه بر مى خیزم. بى علاقه روز را سپرى مى کنم،اما کارهایى را که مى کنم دوست دارم یا منطقى می یابم. هر روز میدانم امروز بمیرم از فردا بهتر است چون فردا رنج جدیدى است، اما علتى براى مردن ندارم و تازه کلى هم بهم خوش مى گذرد! بى انگیزه نیستم، خیلى کم تلاش نیستم، اما... همزمان دلگیر و خوشحالم، حتى ناراضى نیستم. در آن دودسته ى پیشتر آمده نمى گنجم.

شاید بشه اینجورى گفت که روند کلى افتضاحه اما اتفاقات جزئى قشنگند.


3. علی الاصول، آدم نباید امراض روزمره و مشکلات عملیاتی اش را صورت بندی فلسفی بکند یا برایشان چهارچوب ذهنی در بیاورد. اما این هم ممکن است از همان خطکشی های ذهنیِ عرفی باشد، ضمن اینکه تفلسف خیلی هم بهجت آور است. یعنی واقعا همیشه می شود یک مسئله ی عملیاتی را صرفا ناشی از اشتباه تاکتیکی دانست و با یک اصلاح رفتاری همه چیز را بهبود بخشید؟ نمی شود که کار از بالا خراب باشد؟

آشی پختم ها!!

پ.ن بی ربط: استفاده از اصطلاحات علوم دیگر در نوشته های شخصی (ژارگون ریاضی یا فلسفه یا ادبیات یا ...) بسیار لذت بخش است، یک جور مباهات شخصی و تفاخر درونی می آورد، آدم را سر کِیف می آورد :))

هنر تاریخ نورد است

درک خیلى از آثار هنرى بدون دانستن شرایط تاریخى و اجتماعى و سیاسى و فلسفى و فکرى نویسنده و محیطش میسر نیست. اما با این وجود هنر مثل فریادى از دل تاریخ توجه ها را به خود میکشد و مستقل از شرایط به وجودآورنده اش هم بار وجودى دارد.