واقعیت و حقیقت

یک بحثی که خیلی جاها مطرح می شود (و اغلب هم بی فایده و بی سروته از کار در می‌‌آید) اینست که واقعیت و حقیقت دو تا چیز هستند یا یک چیز. دیروز پریروز حین گوش دادن به یک پادکست، به تفاوتی بین این دو رسیدم. چون به تعریف صریحی برای فکرم نرسیدم، ویژگی‌های هر یک را می نویسم.

واقعیت چیزی است که: می توان در مورد صدق و کذبش صریحتر صحبت کرد، بین الاذهانی و مربوط به جهان خارج است. در برابر واقعیت، تصور وجود دارد و وقتی که می پرسیم چیزی واقعی است یا به این نتیجه می رسیم که چیزی واقعی نیست، داریم دربارۀ تصور حرف می زنیم و اینکه چقدر آن تصور درست است. واقعیت آن چیزی است که به آن می شود fact گفت.

حقیقت ولی چیزی است که: چندان صدق و کذب بردار نیست، درون ذهنی است و کمتر پا در خارج دارد. حقیقت از جنس ارزش است. در برابر حقیقت معنا وجود دارد. وقتی می گوییم چیزی حقیقی است یا خیر، داریم از معنای آن و ارزش آن می پرسیم.

پس، در حقایق ذهن ما دخالت بیشتری دارد تا واقعیتها.

رابطه حقیقت و واقعیت با این تعاریف چه می شود؟ ما به چیزها می توانیم از چشم واقعیت نگاه کنیم یا حقیقت. هرچند اگر حقیقتی از واقعیت بریده باشد از هم می پاشد. اما از طرفی حقیقتها سفت و سختر نزد ما تغییر می کنند تا واقعیتها چون جا برای تعبیر و تفسیر هم دارند و تنها از جنس شواهد و استدلال نیستند. البته واقعیتها هم خیلی جاها حاصل تعبیر و تفسیرهای خاص هستند و سر اینکه بعضی چیزهای بخصوص واقعی هستند یا نه دعوا زیاد می شود کرد. اما در کل، واقعیتها با وجه استدلالی ذهن ما سروکار دارند و حقیقتها با وجه استعاری و احساسی آن. اگر ته تهش با قطعیت خوبی بتوانیم از صدق و کذب چیزی حرف بزنیم آن چیز از واقعیات است (یا دست کم در آخرین دیدگاهی که اختیار کرده ایم از واقعیات است). اما حقیقتها زیاد تن به قطعیت نمی دهند و همیشه با مقداری پذیرش و کوتاه آمدن اتفاق می افتند.