چراهایی درباره ی گزاره ها


مک‌گاف می‌گوید: «چرا تکامل این کار را انجام داد؟ زیرا برای بقای ما ضروری بود. حیوانی به نهر آب می‌رود و در آنجا یک پلنگ زخمی‌اش می‌کند، اما از این حمله جان سالم به در می‌برد، از این به بعد حیوان می‌داند که بهتر است دیگر به آن رود نزدیک نشود».


این جمله ی یک استاد دانشگاه (یا یه همچین چیزی، کسی که از پایگاه علمی داره حرف میزنه) درباره ی حافظه است. درباره ی دلیل وجودش. مقاله در مورد خطاهای ما در به خاطر آوردن چیزهاست.

اگر فرض کنیم یک دانشمند یا اندیشمند مسلمان در این باره صحبت می کند درباره ی علت وجود حافظه چه میگوید؟ "تجلی علم خداست در عالم خلقت"

آیا این قبیل گزاره ها آزمون پذیرند؟ یعنی وقتی که یک نفر برای یک پدیده ای یک دلیلی که به شدت غیرمادی است ارائه میدهد آیا قبلش آزمونهای کافی انجام داده که بقیه ی توجیهات را رد کرده باشد و این توجیه را ثابت کرده باشد؟ شاید هرگز ممکن نباشد. 

آیا این گزاره ها متناقض یکدیگرند؟ که با وجود یکی دیگری حتمن اشتباه باشد؟ چه میشود اگر تکامل یکی از شئون خلقت خالق باشد؟

و در آخر آیا درستی این گزاره ها مهم است؟ یا مهم، بینش و معرفت و احساس و ارزشی است که دارند، و آن بینش و ارزش و معرفت و احساسند که در قالب کلمات به شکل گزاره ای آزمون پذیر یا آزمون ناپذیر ریخته شده اند؟ و ما نباید در واقعیت آن گزاره متوقف شویم چون همه ی معنا در گزاره نیست و به "فراگزاره ها" دقت کنیم که از چه خبر میدهند و چه معانی و نتایجی دارند و به چه چیزهایی هادی اند؟ من طرفدار این آخری هستم.

دلتنگی عجیب امشب

خانه دل تنگ غروبی خفه بود
 مثل امروز که تنگ است دلم
 پدرم گفت چراغ
 و شب از شب پر شد
 من به خود گفتم یک روز گذشت
 مادرم آه کشید
 زود بر خواهد گشت
ابری آهسته به چشمم لغزید
و سپس خوابم برد
 که گمان داشت که هست این همه درد
 در کمین دل آن کودک خرد ؟
 آری آن روز چو می رفت کسی
داشتم آمدنش را باور
من نمی دانستم
 معنی هرگز را
 تو چرا بازنگشتی دیگر ؟
 آه ای واژه شوم
 خو نکرده ست دلم با تو هنوز
 من پس از این همه سال
 چشم دارم در راه
که بیایند عزیزانم آه

ه.ا.سایه

بعد از افطاری دانش آموختگان 97