این روزها

خب هایده کم کم داره شنیده میشه تو خونه ما با توجه به اینکه دونفر علاقه مند داره و یک نفر راغب و یک نفر بی تفاوت

***

پس پریروزا که در خود فرورفته بودم کشف کردم که چقد تصور من نسبت رابطه ی صمیمانه و دوستی (منحصر بودن و کامل بودن) متاثر از دو اتفاقه که تو سالهای دبستانم افتاد، شاید هم یکی اون اولی، شاید هم سه تا

این که از جانب دو دوست دیگه ام بخاطر جذب شدن به همکلاسی دیگری تحت فشار قرار گرفتم

این که دوستیمون با یکی از اون دوتا به هم خورد سر یادم نمیاد چی

این که تو راهنمایی هم دوباره جذب شدن و هل داده شدن سمت چند نفر دیگه دوست صمیمی مو رنجوند...

***

واقعیتش اینه که از کلاس موسیقی رفتن تا تولید موسیقی کردن، از دانشجوی مهندسی برق بودن تا خود مهندس برق بودن، از کلاس هر چیز تو خود آنچیز هزاران هزار کیلومتر فاصله اس. الان که داشتم کارهای میم رسولی رو میدیدم، دیدم چقدر چیز دیگر از جنس مهارت و ارتباط و دانش، و البته کوشیدن و کوشیدن و کوشیدن لازمه تا چیزی آفریده بشه و گلی چیده (اه اه چه تعبیر مزخرف شاعرانه ی لوس جلفی). افسوس که فرآیند آموختن به غفلت می راندمان نه به توجه به این نکات

دلیل خستگی ام از موسیقی آموختن همین است. هزار صدای دیگر در سرم است غیر از نتهای ردیف ولی مجالی برای بیان و پرداختن نیست. و از این طرف هم هی فشار و فشار و فشار که چی شد چی شد پس کی پس کی ....

***

درباره ی حجاب اجباری یک مطلبی که خیلی همه میشنویم اینه که خب حجاب برای زن مسلمان واجبه مثل هر واجب دینی (و حکومت دینی برای واجبات میتونه تعزیر/تعذیر/تعضیر در نظر بگیره) و الخ. یعنی بعد فقهی قضیه رو میشنویم و نقد میکنیم و جواب میشنویم.

اما چیز خیلی خیلی مهمی که نمیشنویم جنبه ی فرهنگی اجتماعی قضیه اس: برای مقابله با تبلیغات فرهنگی حکومت پهلوی که جامعه رو میخواست عین یوروپ و قاره ی سرخپوستا کنه، خصوصن زنها را، امام و برخی علمای انقلابی (تاکید دارم انقلابی ها، خیلی از کسایی که تو حوزه بودن رو نمیگم چون نمیدونم) از این که "قیافه ی جامعه همچنان مثل زمان پهلویه" ناراحت میشن و میگن چه وضعشه و لباس اسلامی بپوشین

خب نمیگم که این اجباری کردن حجاب رو موجه میکنه (واضحه که همه ی زنایی که تیپشون غیر محجبه بوده و هست طرفدار پهلوی یا غرب یا ضد انقلاب نیستن، خصوصن اگه یکدست نبودن انقلابیون رو پیش چشم داشته باشیم)، ولی میگم اینو هم بشنویم