مثل هیچ کس

هنوز نتوانسته ام با اینکه مثل هیچ کس نیستم (تا کسی باشم) کنار بیایم

می خواهم کسی باشم

می دانم نمی توانم دیگری باشم تا کسی باشم؟

پیمان یزدانیان

تک تک نتهای بیگانگان

رو زندگی می کنم

تک تک نتهای عود و کمانچه رو، گیتار رو

خوابهای اتوبوسی

داغون از خواب پا میشم، بالزحمة دوش می گیرم. جمع و جور می کنم و میریم ترمینال. بلیت گرفته، سوار می شویم. و اندکی پس از راه افتادن خوابم می برد. (دو ساعت از مسیر سه ساعته رو خوابم در واقع!) گاهی از تکانها از خواب می پرم.

خواب می بینم. در خواب همه ی اتفاقهای این فاصله ی بلند شدن از رخت خواب تا سوار اتوبوس شدن هستند. آدمهایش هستند، منظره هایش، ماشینهایش هستند. فکرهایش هستند. فکرهای این چندوقت، اتفاقهای این چندوقت. مسائل این چندوقت.

خوابهای این چند ماه(!) اینجوری اند. خالی از تازگی. اسمشان را می گذارم خوابهای اتوبوسی.

گم اندر گم

غریبه ای به نمایشگاهی رفت

و کتابهایی غریبه خرید

و برگشت...

علی (ع)

اگر به آنچه که می خواستی نرسیدی، از آنچه هستی نگران نباش.

هنگامی که از چیزی می ترسی، خود را در آن بیفکن، زیرا گاهی ترسیدن از چیزی، از خود آن سخت تر است.

چیز اندک که با اشتیاق تداوم یابد، بهتر از فراوانی است که رنج آور باشد.

کسی را که نزدیکانش واگذارند، بیگانه او را پذیرا می گردد.

سلامت تن در دوری از حسادت است.

برای فهمیدن بپرس، نه برای آزار دادن؛ که نادان آموزش گیرنده، همانند داناست و همانا دانای بی انصاف چون نادان بهانه جوست!

هر ظرفی با ریختن چیزی در آن پر می شود جز ظرف دانش که هر چه در آن جای دهی، وسعتش بیشتر می شود.

سخن بگویید تا شناخته شوید، زیرا انسان در زیر زبان خود پنهان است.

هرکس به من کلمه ای بیاموزد، مرا بنده خود کرده است.

بزرگی پروردگار نزد تو، پدیده ها را در چشمت کوچک می نمایاند.

ای مالک! اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی، فردا به آن چشم نگاهش مکن، شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی

گناهی که تو را پشیمان کند، بهتر از کار نیکی است  که تو را به خود پسندی وا دارد.

سودمندترین گنج ها، به دست آوردن محبت دلهاست.

بدی را از سینه ی دیگران، با کندن آن از سینه خود، ریشه کن نما

در فتنه ها، چونان شتر دو ساله باش، نه پشتی دارد سواری دهد، نه شیری تا او را بدوشند.


نقل از http://raminjahangirmorad.blogfa.com/category/3

روز سعدی

با توجه به اینکه دیروز روز سعدی بوده و سعدی خیلی آدم خفنی است و ما خیلی دوسش می داریم و اساسا این زبانی که صحبت می کنیم همه اش تقصیر سعدی است و دیگر مزایایی که سعدی دارد، خدمتتان یک غزل از سعدی تقدیم می نماییم

(یه روزی هم بیاد که ما فک نکنیم طبله ی عطارای خارجکی از حکمت پُر تر از دکان ترکان پارسی گوی نیست و ادبامون همه شون بخشندگان عمرند)

روحش شاد و راهش پر رهرو باد

شب عاشقان بی‌دل چه شبی دراز باشد

تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد

عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت

به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد

ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت

که محب صادق آنست که پاکباز باشد

به کرشمه عنایت نگهی به سوی ما کن

که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد

سخنی که نیست طاقت که ز خویشتن بپوشم

به کدام دوست گویم که محل راز باشد

چه نماز باشد آن را که تو در خیال باشی

تو صنم نمی‌گذاری که مرا نماز باشد

نه چنین حساب کردم چو تو دوست می‌گرفتم

که ثنا و حمد گوییم و جفا و ناز باشد

دگرش چو بازبینی غم دل مگوی سعدی

که شب وصال کوتاه و سخن دراز باشد

قدمی که برگرفتی به وفا و عهد یاران

اگر از بلا بترسی قدم مجاز باشد

آخه خدا وکیل ببینید از این بهتر هم می شه شعر گفت؟