خوابهای اتوبوسی

داغون از خواب پا میشم، بالزحمة دوش می گیرم. جمع و جور می کنم و میریم ترمینال. بلیت گرفته، سوار می شویم. و اندکی پس از راه افتادن خوابم می برد. (دو ساعت از مسیر سه ساعته رو خوابم در واقع!) گاهی از تکانها از خواب می پرم.

خواب می بینم. در خواب همه ی اتفاقهای این فاصله ی بلند شدن از رخت خواب تا سوار اتوبوس شدن هستند. آدمهایش هستند، منظره هایش، ماشینهایش هستند. فکرهایش هستند. فکرهای این چندوقت، اتفاقهای این چندوقت. مسائل این چندوقت.

خوابهای این چند ماه(!) اینجوری اند. خالی از تازگی. اسمشان را می گذارم خوابهای اتوبوسی.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد