در اصفهان چه یافتیم؟

1. یه چایی بهمون دادن تو این استکان کوچولوها، نصفش رو هم شیکر ریخته بودن. چایی نذری نخورید تو اصفهان

2. به آدمی که گندگی می کنه بگید "آفتابه ایِ مسجد شاه"

3. ولی خیلی شاخ بود این اسلیمی های روی دیوار و سقف و ...، خیلی شاخ بود! جدن چه جوری حالشون می کشیده اینا رو بسازن؟ ساخت عالیقاپو 67 سال طول کشیده! می فهمید یعنی چی؟ کریزی ... ذره ای از این جنون در سایر صنایع دستی رایج هنوز مشاهده میشه

4. شعار راهبردی یعنی این "اصفهان نصف جهان" اینو احتمالا حکومت صفوی سر زبونا انداخته، اون موقع که اروپا افتاده بوده تو انقلاب صنعتی و با عثمانی سر دعوا داشتن. حالا یک هزارم جهان هم نیستا ...

5. دیگه فعلن یادم نمیاد

از سری نقدهای من بر اقتصاد-3

مطلوبیت در اقتصاد یک مفهوم منفعلانه است. یعنی شما هویج را می خورید و لذتش را می برید و تمام. شما روی چیزهای که بیرون هستند صرفا مطلوبیت دارید و می گویید این را بیشتر از آن می خواهم (و نه حتی با دلیل)، و هیچ وقت نخواهید گفت که آیا با آنها کاری هم می توانم  بکنم یا نه. ذهنیات شما خارج از همین چیزهای قابل مصرف هیچ فعالیتی ندارد. شما فقط پذیرنده اید و نه دهنده.

در واقع، اگر آدم فقط به مطلوبیت چیزها فکر می کرد، هیچ وقت از غار بیرون نمی آمد و خانه نمی ساخت!

سوال جواب

1. به نظر شما شمر گناهکار بود یا امام حسین(ع)؟

جواب سطحی: اگه همینجوری که گفته میشه قرار بوده از اول خلقت این اتفاق بیافته، هیچ کدوم!

جواب عمیق: شمر و امام حسین(ع) در دو نقطه ی مقابل فکری بوده اند که کارشون بالا گرفت و نمی شد یکی بر یکی غلبه نکنه. مثل آبی که به سمت دریایی میره و سنگی که سر راهشه. ما می دونیم که برخورد سنگ و آب ناگزیره. در مورد تقابلات فکری هم همینه. وقتی چنین دو شخصیتی در برهه ای از تاریخ همزمان میشن، ناگزیر رودرروی هم می ایستند. و اینکه چنین اتفاقی در تاریخ رخ قرار بوده بده، یعنی این تقابل در تاریخ وجود داره و بعضی جاها با شدت بروز می کنه، نه چیزی بیشتر.

گناهکار دونستن یکی یا دیگری بستگی به آشنایی ما با دیدگاهشون داره.

2. نه آیا که همه ی انسانهای بزرگ فقط آنچه را می بینند باور دارند؟ (نفی معاد)

جواب ندارم فعلن! از نظرات دوستان استقبال می کنم.

قدرت ایدئولوژی

با جمعی از بچه ها مشغول صحبت بودیم که یکی گفت "بریم با بقیه صحبت کنیم و ازشون یاعلی بگیریم برای فلان کار".

قدرت یک ایدئولوژی در این است که بعد از 1400 سال اصطلاحاتش با قدرت و قوت استفاده شوند!

فقدان برخورد دست اول

ما معمولا با پدیده ها مواجه نمیشیم بلکه گزارش مواجهه با پدیده ها رو می خونیم یا میشنویم. مثلا میریم درباره ی قرآن یا نهج البلاغه کتاب میخونیم نه خودشونو. یا پیامهایی درباره ی وقایع خارج از مرزها رد و بدل میکنیم و سایتهای خبری خارجی رو بررسی نمیکنیم.

به شدت احتیاج به برخورد دست اول با پدیده ها داریم (حتی با پیشفرض) نه با گزارششون که یکی دیگه صادر میکنه.

مورد عجیب میدان انقلاب

عصری پول خرد نداشتم به راننده تاکسی بدم. طرفای میدون انقلاب به هر مغازه ای مراجعه کردم که پول خرد بگیرم نداد! چتونه خب؟؟

مثل حرفهای بی مخاطب باش

حال بد، حال بد می آورد. بدن را مریض می کند و روان را آشفته. دور باطلی می شود.

در کنسرت عصار چه گذشت

جای علاقه مندان خالی پنجشنبه شب کنسرت عصار بودیم تو سالن میلاد نمایشگاه

این فکرها به ذهنم رسید

یک اینکه اینا مردم سالخورده ی روزگار سپری شده ای هستن. اینا یعنی خواننده های دهه شصت و هفتاد. نه جینگواک بازیای این جوونکای دوره ی اخیر رو بلدن نه مردم دیگه مردم اون دوره ان و اون رفتارها و الگوها و فکرها رو دارن. خیلی سریع فضای فرهنگی عوض شد و اونا  عقب موندن ازش

اما بنده با کمال میل و افتخار حاضرم یکی از همینهایی باشم که روزگارشون سپری شده. تا آخر عمرم "با شوق تو" اصفهانی و "یاد استاد" افتخاری و "هویت" عصار رو گوش بدم. الان همه چی مبتذل شده همه مثه هم شدن همه ترانه ها رو روزبه بمانی میگه همه آهنگسازیا تکراری و یکنواخت شده، اون موقع ملودیای بابک بیات ادمو از زمین می کند و می کوبید زمین

دو اینکه آقا خواننده ی مهمان داشت یه قطعه ای، ولی میکروفون براش پیدا نشد رو سن، یه وجب جا. چه فازیه خب؟؟ مایه ی خجالت!

سه اینکه ولی دو تا قطعه از آلبوم بعدیش خوند نشون داد هنوز حرف برا گفتن زیاد داره، حیف که شعراش مال روزبه بمانی بود... خوب بود، منتظر آلبومش هستیم. البته که طعم قدیمیا رو نخواهد داشت احتمال قوی ولی خب جای امیدواری هست

کلافگى مجازى ٢

یکى از دلایل کلافگى مجازى، بحث هاى مجازیست! اگر ادم بحث نکنه تو فضاى مجازى ایده آله (یعنى در زندگیش نگاشتى از روابط میانفردى حقیقى اش به فضاى مجازى نداشته باشه)

دلیل دوم که کم اهمیت تره ولى تو همین فازه، دنبال کردنه؛ که باعث میشه مفاهیمى که نیاز به خیس خوردن در زندگى و ذهن دارن و به مرور درک و کسب میشن و هم علاقه و هم تحلیل توشون هست، تبدیل میشن به کپسولهایى که سریع می اندازى بالا بدون اینکه تعاملى باهاشون داشته باشى و خلاصه بشن در عباراتى کوتاه و اگزجره شده که کم کم معانیشون رو از دست میدن و قالبشون میمونه که کوتاه و دم دستیه و رویکرد آدمى رو از ابزار علاقه و تحلیل خالى میکنن. بایست جاى ادراک رو از شان شعار جدا دونست و جدا کرد!


دلیل سوم هم وقت پرت زیادشه که خرد خرد جمع میشه یه کوه میشه آخرسر!


دیگه باید ایمان بیاوریم که فضاى مجازى (شبوکات اجتماعی) هیچ، مطلقا هیچ، فایده ای ندارند!

اعلام وضعیت قرمز

وضعیت "یا بگذرد یا بشکند کشتى در این گردابها" میباشد

زیاد دعا کنید پیلیز

از سری نقدهای من بر اقتصاد-1و2

1. ببینید تو اقتصاد یه پدیده ی پیچیده ی انسانی رو مدل می کنن به یه چیز ساده. فوق العاده ساده ها. یعنی بدیهی. بعد میان اون مدلشون رو تحلیل می کنن. بعد از توش سیاستگذاری در میارن. بعد جواب نمیده! بعد تعجب می کنن، یه مدل دیگه میدن.

مشکل اینجاست که وقتی یه واقعیتی رو مدل می کنی به یه چیز ساده، بعدش نمی تونی با خیال راحت برش گردونی به عالم واقع چون ممکنه در ساده سازی زیاده روی کرده باشی (مثل اقتصاد) یا در مرحله ی تحلیل ارتباطت با واقعیت قطع باشه (مثل اقتصاد!) یا اینکه ابزار مدل کردنت نقص داشته باشه (مثل اقتصاد!)

2. ما در اقتصاد خرد ترجیحات آشکار شده روی همه ی کالاها خودمون رو بکشیم نمیتونیم داشته باشیم، حتی توزیع احتمال هم نمی تونیم داشته باشیم

تولید، تجارت

در دنیای جدید اقتصاد (از قرن 19 به اینور) در کنار تولید انبوه (که روشهای تولید سنتی را کنار زده و صنعتی سازی را پیش آورده و در پی آن دگرگونی هایی در فرهنگ و ساختار هم ایجاد کرده) تجارت هم اهمیت دارد، و زمینه سازی برای تجارت، تولید متناسب با تجارت، از یک طرف، و از اون طرف جهانی شدن و شبکه ای شدن و زنجیره ای شدن بخاطر تجارت، در برنامه ریزان و متفکرین ما مغفول مانده. این دو با هم دو بال یک قدرت اقتصادی هستند.

یه ضلع سومی هم به ذهنم رسید ولی الان یادم نیس!

در خانه ی پسرخاله چه گذشت؟

1. دو تا سینی چایی تعارف کردم، تا آخر شب دستم می لرزید و بازو هام درد می کرد. چه مسخره ای من در میارم؟!

2. پسر پسرخاله که طفل صغیری است در خلال بازی به صورتم تف کرد :|