این یک متن عصبانی است

اینها رو پریروز میخواستم توی جلسه کتاب بگم اما نگفتم


من نمیفهمم شما چرا دائم هی بحث رو به مذهب می کشونین و یه چیز منفی ازش می گین. الان اصلا نویسنده درباره تضاد یا تناسب علم و دین حرفی نزده که. اصلا نمیگه کدوم درسته کدوم غلطه. داره در مورد بینشهای پشت هر کدوم صحبت میکنه. و اینکه این بینشها چه کمکی به ما می کنن. و اینکه هر کدوم کجا تند و کند رفتن و اشتباه کردن. هم در مورد دین و هم در مورد علم نمونه آورده که کجا اشتباه کردن.


دقت کردین توی کتاب هیچ وقت در مورد بهترین بودن صحبت نکرده؟ هیچ کدوم از توصیه ها و فرمولهاش رو برای بهترین بودن نگفته. قبل هیچ حرفی نگفته برای بهترین بودن این کارو بکنید اون کارو نکنید.


به نظر من آدم وقتی دربارۀ معنای زندگی سوال می پرسه که زندگی اش بی معنا شده باشه. یعنی یه چیزی رو حس کنه سرجاش نیست توی اعماق وجودش. وگرنه اگه حس کنه همه چی سرجاشه که سراغ این سوالها نمیره.


نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد