از سری نقدهای من بر اقتصاد-1و2

1. ببینید تو اقتصاد یه پدیده ی پیچیده ی انسانی رو مدل می کنن به یه چیز ساده. فوق العاده ساده ها. یعنی بدیهی. بعد میان اون مدلشون رو تحلیل می کنن. بعد از توش سیاستگذاری در میارن. بعد جواب نمیده! بعد تعجب می کنن، یه مدل دیگه میدن.

مشکل اینجاست که وقتی یه واقعیتی رو مدل می کنی به یه چیز ساده، بعدش نمی تونی با خیال راحت برش گردونی به عالم واقع چون ممکنه در ساده سازی زیاده روی کرده باشی (مثل اقتصاد) یا در مرحله ی تحلیل ارتباطت با واقعیت قطع باشه (مثل اقتصاد!) یا اینکه ابزار مدل کردنت نقص داشته باشه (مثل اقتصاد!)

2. ما در اقتصاد خرد ترجیحات آشکار شده روی همه ی کالاها خودمون رو بکشیم نمیتونیم داشته باشیم، حتی توزیع احتمال هم نمی تونیم داشته باشیم

نظرات 1 + ارسال نظر
آسمانه سه‌شنبه 5 بهمن 1395 ساعت 15:47

درست میگید، اما چرا همین مدلهای ساده در برخی جوامع کار کردند؟
من فکر می کنم اگر این مدلهای اقتصادی بر آمد از ساده سازی ها برای برخی جوامع تقریبن درست از آب در اومده برای اینه که اون جوامع برای کنترل بر متغیرهای دیگری که در مدلسازی های اقتصادی شون حذفشون کردن، بطور موازی برنامه ریختن و عملیاتی کردنش
اما برخی جوامع دیگه که مدل های اقتصادی رو بدون شناسایی متغیرهای محیطی در سایر وجوه جامعه به حال خودشون رها کردن، خیلی طبیعیه که مشمول پست شما بشند

حرفتون تا حدودی درسته
فقط دو تا نکته هست: اول اینکه خود اون جوامع هم که بر مبنای این مدلهای ساده ی اقتصادی جلو رفته اند به هزار و یک مشکل برخوردند!
دو اینکه خب از یه علم (در مرحله ی سیاستگذاری) انتظار میره که چشمش رو روی چیزهای مهم نبنده و همه چیزهای ضروری و مهم رو مد نظر داشته باشه. نه اینکه آگاهانه اونا رو فاکتور بگیره و بذاره کنار!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد