درک جدید من از فمینیسم

ذهن من خیلی این روزها درگیر حقوق و جایگاه زنانه (حالا خود این طرز تفکر جنسیت زده اس که یه مرد بیاد فک کنه به جایگاه زنان؟ یا چی؟) در جامعه ی مذهبی، در جامعه ی سکولار و تمامن آزاد، در هستی. این روزها هم چندتا پیام دیدم از اینکه 200 300 سال پیش در همه ی فرهنگها هر کسی به طریق خودش استدلال میکرده که زنان حق رای یا رانندگی یا تصمیم گیری ندارن.

خب حالا نکته ای که دارم اینه که این خانومای فعال برای تغییر این شرایط، دنبال این نبودن که حقشون رو بگیرن (مثلن برای ما بشه حق دوچرخه سواری). تا حدودی هم دنبال این نبودن که جایگاهشون رو تو جامعه ارتقا بدن. یعنی هم پای مردا بشن مثلن و نقشهایی که اونا دارن رو بگیرن. بلکه به نظر میاد که دنبال به هم زدن نظم موجود هستن. به این معنی که میخوان جهانی که توش "نقش زن" (و "نقش مرد") تعریف شده رو بر بیاندازن و جهانی جدید تولید کنن که توش نقشی از پیش مشخص وجود نداشته باشه.

در نتیجه کسی به خاطر قد کوتاه بودن مانعی نداشته باشه که بسکتبال بازی کنه با آدمای یک و نودی. (نه اینکه لیگ بسکتبال کوتاه قامتان وجود داشته باشه چون این طرز نگاه بالاخره تهش یک ارزش قائل شدن برای نظم موجود وجود داره).

در واقع این طرز تفکر میگه اگر گروهی در اقلیت یا محروم می کوشه برای جایگاه و حقوقش، داره برای زدودن این نقش و نظمی که این نقشها رو تعریف کرده می کوشه.


اما سوالی که هست اینه که خب آیا جهان بدون نقش میشه؟ بدون نظم میشه؟ نظم از هدفش و غایتش میاد، نقشها از طرحی میان که آدمها میریزن. یعنی آیا نتیجه ی این کوششها نمیشه که یه طرح دیگه ایجاد میشه و نقشهای جدید؟ به هر حال اگه بخوایم طرح به درد بخوری داشته باشیم (اصولی روشن و شفاف داشته باشه) و نخوایم به یه سری کلمات کلی و با مرزهای غیر شفاف دلخوش کنیم، چاره ای نیست جز تعریف و عملکردن در غالب غایتها و نقشهایی که ازشون بیرون میاد.


خب اینجا سوال بعدی که پیش میاد اینه که نقش یعنی چی. نقش به معنی که یک دستورالعمل وجود داره و کسی باید صددرصد به اون پایبند باشه. یا به این معنی که اصولی وجود داره و ما باید در راستای اون اصول بکوشیم (اون اصول برای هر کسی یک سری قواعدی بر میکشن). یا اینکه نقش یعنی یک سری قالب مشخص که از اصول غایی استخراج میشه کرد و آدمها در اون قالبها مطابق اون اصول رفتار میکنن (ممکنه قالبها هم در طول زمان عوض بشن)

به هر حال نمیتونیم بگیم اصولی وجود نداره در زندگی فردی یا جمعی، و اگر نتونیم این اصول رو شفاف کنیم عملن اصولی نداریم. شفاف شدنش هم تقریبن مستقیمن میرسه به دستورالعمل و قالب.

نظرات 1 + ارسال نظر
zoha سه‌شنبه 25 آذر 1399 ساعت 21:19

اول اینکه تو مثال بسکتبال، باید در نظر بگیریم که بسکتبال بازی ایه که نیاز به قد بلند داره ذاتا (با در نظر گرفتن اینکه امکان تغییر دادن بازی نباشه) پس ما یه بسکتبالی رو تعریف کردیم با این نحوه و قوانین و بعد احتمالی رو بررسی کردیم که قد بلند ها موفق تر بودند. ولی آیا همه شغل هایی که "مردانه" شناخته می شند، نیاز به مرد بودن دارند؟ چقدر از این شغل هایی که اصرار بر مردانه بودنشون هست، به دلیل تفاوت ذاتی و ساختاری زن و مرده؟ چقدر از اینکه "زن ها احساساتی ترند پس قاضی نمی تونند باشند" ناشی از فرهنگ تربیت دختراست؟ فرهنگ غالب جامعه ست؟ چقدر از احساس عدم توانایی که در زن ایجاد می شه، از بیرون بهش تحمیل می شه؟

دوم اینکه بیاید اصلا قواعد رو عوض کنیم! کی می گه که حتما قدبلندها بسکتبال بازی کنند، که اون حلقه ای که توپو می ندازیم توش، یه کم بیاد پایین تر، استاندارد قدکوتاه ها هم می تونند بازیش کنند! حتی شاید تو دریبل زدن موفق تر هم باشند!دیدید حتما! قد بلندها برای اینکه توپشون قاپیده نشه تو فاصله دریبل هم قدشون رو کوتاه می کنند هم با اون یکی دست گارد می گیرند! مثل قضیه ممنوعیت ورزشگاه برای زنان

من با این سخن موافقم که خیلی از کارها و رفتارها که با جنسیت(خصوصیات فیزیکی) پیوند خوردن اساسن ربطی به جنسیت(یا خصوصیات فیزیکی) ندارن.همینطور با این سخن موافقم که خیلی از کارهایی که با جنسیت پیوند خوردن میتونن بازتعریف بشن به نحوی که به جنسیت ارتباطی نداشته باشن. و این اتفاق باید بیافته. اما سوالم اینه، واقعن هیچکاری نیست که جنسیت توش نقش ایفا کنه؟
مثال از تاثیر خصوصیات فیزیکی بزنم، میشه شغلی مثل خلبان یا آتشنشان. اگه کسی اون آمادگی جسمانی لازم رو نداشته باشه نمیتونه اون شغل رو داشته باشه.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد