بیماری نخبه گرایی

1. پیامبران خدا، چوپان، بودند (نقل از دکتر جابری)

2. یکی از دیدگاه های فلسفه ی علم به علم، نگاه نهادی است. یعنی علم آن چیزی است که محصول آزمایشگاه، دانشگاه، مدرسه و کلاس و آدمهای آنجاست. و آن چیزی که از روابط این آدمها تولید می شود علم است. حالا کاری نداریم که چقدر این دیدگاه درست است، اما در شرایط حال حاضر ما و در درک عمومی ما، علم و دانش و معرفت اصحابی دارد و باید آن را نزد آنها جست، در هر زمینه ای، طب، مهندسی، اقتصاد و مدیریت، دین، روانشناسی و ...

و کم کم، اینجوری می شود که این آدمها برای خودشان در "علم"، حق انحصاری قائل می شوند. مهندسی و اقتصاد آن است که آنها بگویند، تکنولوژی آنست که آنها بگویند، روش تحقیق در علم، آن است که آنها بگویند، و البته اینکه چه چیزی علم است و چه چیزی نیست هم معیارش آنها هستند.

اینجاست که خلاقیت، منطقی بودن، روش و فرآیند تعریفهای خاص خود را می یابند. و دیگر دانشهای بسیط یک روستایی درباره ی کشاورزی، طبابت های ساده ی خانگی و گیاهی، روشهای زندگی و ... ، دیگر علمی و درست حساب نمی شود! بخاطر اینکه در سنت و سلیقه ی اصحاب علم (طبقه ی اجتماعی دانشگاهیان) با هیچ شیوه ای تا کنون با این دست حقایق مواجه نشده اند. و جالبتر اینکه، با سنت و سلیقه ی ایشان، این حقایق یا غیر قابل مواجهه، یا غیر قابل توجیه اند!

3. آیا نخبه گرایی یک پدیده ی فطری/طبیعی/انسانی/جهانشمول است؟ نخبه گرایی در معنی عمومی/عرفی، چیزی که هر عقل سلیمی می پذیرد، این است که "برو پیش اونی که میدونه". اما چه کسی واقعن می داند؟ چه ضمانتی هست در مورد جامع و درست بودن دانش افراد. چه ضمانتی هست که کسی که تا الان حرفهایش درست بوده، بعد از این اشتباه نکند؟ آیا داشتن مدرک علمی یا تحصیلات در دانشگاه/حوزه ی معتبر این ضمانت را میدهد و افراد را مصون از اشتباه و ندانستن (در حال و تمام آینده) می کند؟ آیا امکان ندارد فردی بدون تحصیلات حرفی درست بزند، هرچند نتواند آن را با معیارهای ما توجیه کند؟ آیا درستی را با فعالیت علمی خود در اختیار می گیریم و انحصاری می کنیم؟

بینشهای عمیق گذشتگان ما و تناسبات زندگیشان را بی رحمانه و از سر بچگی، به هم می زنیم. غافل از اینکه شاید حواسمان به چیزهای مهمی نبوده. چیزهای مهمی که روشهای علمی ما نادیده می گیرند (که مثلن با دقت تمام طراحی شده اند تا هیچ چیز مهمی را از قلم نیاندازند).

4.یک گام فراتر، آیا آموزش علمی و آموزشگاه علمی و آموزگار علمی، این ظرفیت و توان را دارد که افراد را آماده ی مواجهه و درک و "پذیرش" چیزهایی خارج از سنت و سلیقه ی تا کنونشان کند، یا صرفن افرادی شبیه به خود و پذیرفته ی خود را تکثیر می کند؟ آیا افراد را به تواضعی(پاورقی1) می رساند که در برابر فهم های جدید و تازه سر خم کنند، یا آماده یشان می کند با انواع ابزارها چیزهای خارج از چهارچوبهایشان را نامعتبر کنند؟

بیماری نخبه گرایی همین است. اشتباه گرفتن رویه ها به جای اصل زندگی و نامعتبر دانستن چیزهای خارج از رویه ها یا آن چیزها که در رویه ها نمی گنجند. و نهادهای علمی ما در سطح جهان، شدیدن به این بیماری دچارند و آن را به دیگران سرایت می دهند.

5. بیماری نخبه گرایی، در هر کاری که به معرفت احتیاج داشته باشد رخ می دهد. دیگران را نادیده می گیریم به این بهانه که می خواهیم درست و دقیق باشیم و آن فرد مشهور (که شهرتش را از افراد مشهور دیگر گرفته چون با مزاجشان خوش می آمده) را می پسندیم.

از قضا معماران (و در حالت کلی هنریها)، خیلی به این بیماری دچارند و هیچ کس را غیر از خودشان قبول ندارند :)))

----

1: کان امیرالمومنین(ع) یقول: "یا طالب العلم! ان العلم ذو فضائل کثیره. فراسه التواضع و عینه البراءه من الحسد و اذنه الفهم و لسانه الصدق و حفظه الفحص و قلبه حسن النیه و عقله معرفه الاشیاء و الامور و یده الرحمه و رجله زیاره العلماء و همته السلامه و حکمته الورع و مستقره النجاه و قائده العافیه و مرکبه الوفاء و سلاحه لین الکلمه و سیفه الرضا و قوسه المداراه و جیشه محاوره العلماء و ماله الادب و ذخیرته اجتناب الذنوب و زاده المعروف و ماوه الموادعه و دلیله الهدی و رفیقه محبه الاخیار". (1)

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد