إن شاء الله که مدار مخ هم به خیر میگذره؛ یادمه من هم همین فکر شما رو راجع به مدار مخ خودم داشتم ولی پاس شد. آخی :))) یادمه ترم 8 بودم، بهار 92، من در 21.5 یا 22 سالگی، نزدیک فاینال مدار مخ یه شب سر شام گریه کردم که "من این درسو پاس نمیشم :((" فکر کنم تو لیسانس برای امتحان دو یا نهایتاً سه تا درس انقد استرس داشتم که گریه کردم، یکیش این بود. نتیجه این بود که ده و خردهای شدم و استاد سه نمره دیسی زد و شد 13 و خردهای (دکتر ف. بود استاد ما)
آخه الان مجموع نمره هام به اندازه ی نمره خام شما نمی شه خب! فک کنم منم آخر سر ترم بعد با دکتر ف پاس بنمایم! آخی... ببخشید خاطرات تلختون یادآوری شد
آخی نه، إن شاء الله به خیر میگذره.
خواهش میکنم، طوری نشد.
:)
إن شاء الله که مدار مخ هم به خیر میگذره؛ یادمه من هم همین فکر شما رو راجع به مدار مخ خودم داشتم ولی پاس شد. آخی :))) یادمه ترم 8 بودم، بهار 92، من در 21.5 یا 22 سالگی، نزدیک فاینال مدار مخ یه شب سر شام گریه کردم که "من این درسو پاس نمیشم :((" فکر کنم تو لیسانس برای امتحان دو یا نهایتاً سه تا درس انقد استرس داشتم که گریه کردم، یکیش این بود. نتیجه این بود که ده و خردهای شدم و استاد سه نمره دیسی زد و شد 13 و خردهای (دکتر ف. بود استاد ما)
آخه الان مجموع نمره هام به اندازه ی نمره خام شما نمی شه خب! فک کنم منم آخر سر ترم بعد با دکتر ف پاس بنمایم!
آخی... ببخشید خاطرات تلختون یادآوری شد