١. صبح که رفتم آقا خواب بود. آقا بیدار شد. آقا لپتاپش رو روشن کرد. آقا آکروبات ریدر باز کرد. و من به قیافه ى اکروبات ریدر نگاه کردم (ضمن ترغیب کاملا موثر آقا به خواب دوباره) دیدم وعو! چه عوض شده.
مردمانى در جهان با شتاب سرسام آورى دارن فکر میکنن که تجربه ى دیجیتال ما و آینده ى سرمایه هاى جهان چیجورى رقم میخوره و چیکار کنن که خودشون در کنار حفظ سهم فعلى، سهم بیشترى در آینده ببرن. دنیاى دیوانه ى دیوانه ...
٢. اما مسئله ى فعلى اینه که درگیرى ذهنى شخصى بنده به نقطه ى بغرنجى رسیده و کار هم رو غلطک نمیافته چون خیلى گنده اس و همیشه تو عجله ایم و اینا، برا همین خیلى کند و فرسایشى شده، خصوصا که محیط دوستانه اس و دوست داشتنیه و حس پیشرفتن دارم توش و ...
و نمیدونم چیکارش کنم
یعنى کله یارى نمیکنه که یه راه حل بیابم لااقل. قدیم اینجورى نبود، به این شدت نبود
این جمعه های لعنتی ....................................................................... ...
در رأس مشکلات لزج شدن فکرها و حرفهاست، که تا میاى بگیشون سر میخورن و در میرن و دیگه نمیان.
چه جورى درمون میشه خداااااااااا
اصلیترین مشکل من با آخوندها اینه که جاى ما فکر می کنن. عوض اینکه فکر کردن رو پرورش بدن یا لااقل تو حرفهاشون بیطرفى رو رعایت کنن. جملاتشون پر از صفت یا ابهام یا عبارتیه که نظر خودشونه و ما اقلا باید مستقل از اونا برامون اثبات بشه ولى اونا فکر میکنن همین که براى اونا اثبات شده کافیه و کا باید ازشون قبول کنیم چون پاى منبرشون هستیم. به قول خودم، إنّ المنبر لایغنى من الحق شیئا. همه چیز از پیش تعیین شده است. همه ى جوابها هست و تو نباید با سوالت کلنجار برى.
ببینید فلسفه اینجورى نیست.یعنى تاریخ و حدیث و هر علمى اینجورى نیست. چون وقتى میخواى ازش سر در بیارى باید کله رو به کار بگیرى و فکر کنى. فلاسفه وقت ارائه ى شطحیاتشون حواسشون هست که برا طرف سوال ایجاد کنن یا به قدرى بکوبنش که دست از فهمش برداره و حرف اونا رو بشنوه و بهش بیاندیشه و حالا پذیرفتن یا نپذیرفتنش محل اعراب نیست خیلى.
هیچ وقت دو مجلس در یک شب نروید
در حد فوت از زمین خوردن پروژه هاى جارى ام میترسم
اگه شرکت خوب در نیاد یا اگه سایت مدرسه درست جلو نره میمیرم
1. آقا نامردی نیست آدم صورت خودش رو نمی بینه، مال بقیه رو می بینه. در نظر بگیرید نه دوربینی هست، نه نقاشی ای، نه آینه ای، نه برکه ای. کلا ممکن بود شما هیچ وقت نفهمی چه شکلی هستی. :| بقیه رو می دیدی، خودتو نمی دیدی. مسخره نیست؟ بعد در عین حال جالب نیست؟ نمی دیدی خودتو اصلا.
2. از جمله مشکلات قبر اینه که ممکنه پشتت بخاره، دست خودت که نمی رسه کس دیگه ای هم نیست.
واقعا کی می دونه اون تو چه خبره...؟
١. دو ساله میخوام ساز ببرم جایى که دعوتیم و نمیبرم، نمیدونم ترس از خراب کردنه، یا گندگى و خودگیریه، یا این که نمیدونم چى بزنم، یا چى... هرچى هست بده!!
بدیش اینه سالى یه بار پیش میاد! زود نمیشه جبران کرد...
اینا حواشى دیر تصمیم گرفتنه
٢. این که شب آدم نمیتونه از تلْگرام و اینترنت بکنه، شاید بخاطر ترس از تنهاییشه، از غریبه بودن با تنهاییشه...
حقیقتا امسال در تولدم آرزویی جز مرگ پیش از 30 سالگی نداشتم، هرچند که شمعی فوت نکردم.
خیلى جالب است که کسانى مثل موسى صدر، بندگى را عین آزادى میدانند. یعنى تا انسان واقعا رها نباشد بندگى واقعا رخ نمیدهد.
این تفاوت بنیادینى میان مفهوم آزادى در دو گفتمان اخلاقى شرقى و غربى است. اینجا اخلاق یک مسئله ى فردیست که نباید تسرى اش به جامعه داد. ولى آنجا اتفاقا یک مسئله ى جمعیست. اینجا با اینکه شرعا حق ندارى درمورد دیگران قضاوت کنى، اما ابدا پذیرفته نیست که یک سرى رفتارها جمعى شود. ولى آنجا نباید درمقابل تغییرات اجتماعى موضع گرفت. این تفاوت اولین چیزیست که از تقابل این دو مفهوم از آزادى به ذهن مى آید، که یکى به بندگى میرسد و دومى به اسارت.
ارباب قدرت و ثروت در هر جامعه ای ساختارهایی را برای حفظ موقعیت خود ایجاد می کنند و غایت کار هم آنجاست که این ساختارها نهادینه شوند و کسی به درستیشان شک نکند. مثلا این طوری: ما پدرانمان را یافتیم که اینگونه می کردند! وقتی کار به ارزشهایی که پدران برای فرزندانشان نهادینه می کنند برسد، دیگر همه چیز تمام شده و پروژه ی به بند کشیدن انسانها با موفقیت به پایان رسیده است.
به قرآن چه رویکردی باید داشت؟ قرآن به عنوان اصلی ترین متن دینی، همزمان معرف دین اسلام برای غیر مسلمانان و مرجع سلوک دینی مسلمانان است. بنابراین اگر کسی به تاریخ و زبان عربی و سایر ضروریات اولیه ی فهم قرآن مسلط باشد می تواند چه با رویکرد بروندینی و چه با رویکرد دروندینی به آن مراجعه کند و آن را فهم کند. برای همین نمیتوان کسی را منع کرد که چرا رویکرد بروندینی یا دروندینی دارد... نمیتوان؟ میتوان، اگر روح جاری بر آن نفی شود.
دیروز دو تا شوخی سنگین باهام شد. معمولن خیلی قابل تحمل نیست برام اما دیروز با تأسی به سیره ی اهل بیت (!) تحمل کردم :)) به این توجه کردم که قصدشون سرگرمی و مطایبه بوده نه تحقیر، و اینکه دوست بودن شوخی کنندگان و تو اون فضا شوخی کردن. از این چیزا...
به نظر شما نقطه ی مقابل عصمت چیست؟ یعنی اگر یک نفر معصوم نباشد مثل همه ی ما، آن وقت چیست؟
1. اگر قائل به یک حقیقت واحد باشیم، نقطه ی مقابل عصمت آدمهایی هستند که تلاش می کنند تا کار درست را انجام دهند، فارغ از میزان موفقیتشان. اینجا این فرض که کسی که بتواند همیشه درست رفتار کند (چون در هر موقعیت تنها یک عمل درست متناسب با هر آدم وجود دارد) قابل قبول است. اما ممکن است در مقام عمل پر از ابهام و مناقشه باشد.
2. اگر قائل به حقیقت واحد نباشیم، اساسا عصمت بی معنی است. چون حال آدمها در درستی رفتارشان اثر دارد و آدمها قیاس ناپذیر هستند. این به این معنا نیست که تصمیمات مبنا ندارند. اما این مبنا ها قابل قیاس نیستند.
والا دیشب قرار شد که به صورت هماهنگ پست بذاریم با مه:دی
که خب من الان یادم افتاد و دیشب خوابم برد!!!
بنده اریب (biased) فکر می کنم! توضیح می خواد که باشه بعدا...
دیشب منزل خاله بزرگه بودیم و تولدش بود و جمعمون جمع بود (جاتون خالى) و پاره اى مسائل بروز کرد:
١. طفل یکى از بستگان بسیار جفتک انداز شده است. طفل دیگر البته قابل قبول تر است ولى او هم جفتک انداز است.
پدر و مادر طفل اول رویکرد صحیحى به رفتار با و تربیت او ندارند. فلذا لجبازیهایش را نمیتوانند مهار کنند. در نتیجه کار به خشونت دهانى کشیده میشود.
مسئله اى که پیش میآید اینست که اولا این طفل زبان بسته را الان چه کنیم، دویما طفل خودمان را در آینده چه کنیم که کار به اینجا نکشد.
یک چیزى که میتوانم الان بگویم اینست که یک سرى خشمها و ناراحتى ها را باید بگذارى فروکش کند بعد براى حلش اقدام کنى
تازه یک شوهرخاله ى بسیار آرام جذاب هم دارم که در مورد تربیت فرزند قطعا باید با او مشورت کنم. دختر نوجوانش را کاملا مهار کرده.
٢. آدم یک ظرف محبت دارد که با محبت دیدن پر میشود و متقابلا از آن ظرف بقیه را پر مى کند. اگر این ظرف خالى بماند کار به جاهاى باریک میکشد و آدم گرفتار دوستاى ناباب میشود و بقیه را گرفتار میکند.
مراقب ظرف خود باشیم.
امروز خاله ی مامان اینا آش نذری داشتن که جای شما خالی و ما رفتیم و طبق معمول مسئله بروز کرد:
1. خب طبق معمول خیلی گرم نمیتونم سلام علیک کنم با همه. ولی بد هم نیستم با توجه به اینکه درونگرام. به هر حال خیلی سخت نگذشت. خیلی هم حرفی با کسی ندارم. ولی می تواند بهتر شود به قول معلم نیکولا کوچولو. چی گفتم! مهارتهای ارتباطی دیگه. مثلا رفتم ملاقه رو گرفتم و هم زدم. ولی خب با همه نتونستم سلام علیک کنم...
2. معمولا نذری رو با یه نیتی هم می زنن که من هیچ (مطلقا هیچ) نیتی نداشتم. عجیب بود برای خودم. خواسته داشتن اغلب معادل هدف داشتنه. و هدف معادل امید...
3. مسئله ی مهم آخر مسئله ی بدقولی در برابر دوستانه. چندین بار تو زندگی ام پیش اومده. گاهی یه گیر اخلاقی پیش میاد. گاهی مثلا لوازمش فراهم نیست... باید به محقق کردنش صرفا فکر کنم؟ می شه اینجوری؟
امروز یهویى یه کشف تازه کردم
در قرآن اززبان ملأ و مترف در مورد پیروان پیغمبران اومده که ارذلون از شما تبعیت مى کنند
مثل این مى مونه که بیایم پرونده روانى داعشیا رو بررسى کنیم نشون بدیم همه (یا تعداد خوبیشون) اختلال دارن
؟؟