ما لالبرق

یک روز کتابی به نام مالالبرق می نویسم تا همگان بدانند بر ما چه گذشت در آن خراب شده...

(برای اطلاعات بیشتر کتاب "ما لالهند" را جست و جو کنید)

کفی بی فخرا

این که عزاداری امام حسین یک مراسم کاملا مردانه است که زن ها عملا هیچ نقش، اثرگذاری، و غیره ای در آن ندارند باعث افتخار و مسرت بنده است.

همه چیزش از اول تا آخر برای مردها طراحی شده، زن ها کاملا حاشیه اند.

تجرید

شب جمعه است و دیروقت و پشت فرمان. محمد صالح علاء مجری شبانه ی رادیوپیام است و با لحن دلنشین و تسلطش بر زبان و ادبیات و هنر، دلبری می کند. صحبت از "معشوق در شعر فارسی" است و این غزل را در میانه می خواند (که چند بیتش را می گذارم):

این روسری آشفته ی یک موی بلند است       آشفتگی موی تو دیوانه کننده ست

پرواز تماشایی موهای رهایش                     تصویر رها کردن یک دسته پرنده ست

شاید به صنوبر نرسد قامتش اما                  نسبت به میانگینِ همین دوره بلند است

پیش قراول صحبت پیشین، در مورد آفرینش هنری است، که بیان تجربه ای انسانی است و "خَلق" است و عینیت بخشیدن به وجود و رابطه ای میان هستی و انسان است.

در من این فکرها سر بر می آورند، که، انسانیت با تجرید عینیت می یابد وگرنه غیر از خور و خواب و خشم و شهوت هیچ نیست. عدالت و عشق، خانواده و دوستی، حق و باطل، همه چیزهایی مجردند.

و البته این فکر، که زمانه ای که امثال صالح علاء در غربت باشند بد زمانه ایست، افرادی که پشت مرزهای فرهنگ را می بینند، با بیان ساده شان فکرها را تعمیق می کنند، و بدیل ندارند.

لعنت

این که برای بار دوم گوشی مو تو بی آر تی زدن ثابت می کنه دست و پا چلفتی ام؟

...

ولی ثابت نمی کنه کم دقت نیستم

این چهارمین چیز مادی ایه که شریف ازم گرفته، یه آیپادتاچ، یه گوشی، یه ساعت و این گوشی دوم... حالا غیر مادیهاش پیشکش

لعنت