-
روزه اینترنت
دوشنبه 13 خرداد 1398 14:39
تو توییتر یه نفر نوشته بود روزه اینترنت هم فکر بدی نیست در آن به ذهنم رسید که سریع کلید بزنمش، مثلن هفته ای یه روز نباشم کلن بعد به ذهنم اومد که بعدش که میام، یه مدت بیشتر وقت میذارم که بایاس بشم با شرایط قبلی! حتی همین روزه ی ظاهری ماه رمضون هم تغییرات دائمی چقدر میاره مگه؟ (چه حیف البته...) فی الواقع اول نباید حالت...
-
حاصل دور زندگی صحبت آشنا بود
چهارشنبه 8 خرداد 1398 03:19
وطن تویی و غریب آنکه از تو دور افتاد به روی هیچ کس آغوش دوست بسته مباد علیرضا بدیع
-
ماه فهمیدن
یکشنبه 5 خرداد 1398 18:08
در این ماه که شیاطین بسته ان ( گناه که کمتره سر جای خود)، احتمال اینکه درست بفهمیم بیشتره، خوبه وقتمون رو اسراف چیزهایی که بعدن هم میشه رفت سراغشون نکنیم و قرآن و مطالب مذهبی دست اول زیاد بخونیم. مواجهه مون رو بالا ببریم خلاصه
-
تردید
جمعه 3 خرداد 1398 11:45
از لحظه ای که تیتراژ شبی که ماه کامل شد رفت، تا الان درگیر "تردید" ام و متنفرترم از همیشه ازش آدم مردد بدبخت تر از آدم مطمئنیه که داره با صد کیلومتر سرعت میره ته دره. چون آخرش جاش همون ته دره اس و در طول راه هم عذاب کشیده! اون حداقل از مسیرش لذت برده مثل عبدالحمید، یا مثل عمر سعد. الان قشنگ حس میکنم تردید...
-
عاقبت دلهای ما را با غم هم آشنا کرد
جمعه 3 خرداد 1398 04:50
گر عقل پشت حرف دل، اما نمیگذاشت تردید پا به خلوت دنیا نمیگذاشت از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست میشد گذشت... وسوسه اما نمیگذاشت این قدر اگر معطل پرسش نمیشدم شاید قطار عشق مرا جا نمیگذاشت دنیا مرا فروخت ولی کاش دستکم چون بردگان مرا به تماشا نمیگذاشت شاید اگر تو نیز به دریا نمیزدی هرگز به این جزیره کسی پا...
-
یک سوال همیشگی
پنجشنبه 2 خرداد 1398 11:59
یک فکری که هست اینه که همیشه مهمترین کار کاریه که جلوته، هیچ زمانی وجود نداره مگر زمان حال و باید موضع درست نسبت بهش داشته باشی اگه مربی مهد کودکی، مهمترین چیز بچه ایه که جلوته اگه دانشجویی مشق فردات مهمترین چیزه و قس علی هذا اما اما عمیقن عمیقن عمیقن این قضیه که اتفاق پیرامونت چیه اصلی ترین مواجهه ات چیه چه موضعی...
-
یاران چه چاره سازم
چهارشنبه 1 خرداد 1398 03:13
ای یار جفا کرده پیوند بریده این بود وفاداری و عهد تو ندیده در کوی تو معروفم و از روی تو محروم گرگ دهن آلوده یوسف ندریده ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند افسانه مجنون به لیلی نرسیده در خواب گزیده لب شیرین گل اندام از خواب نباشد مگر انگشت گزیده بس در طلبت کوشش بی فایده کردیم چون طفل دوان در پی گنجشک پریده مرغ دل صاحب...
-
ثبات ادراکی
دوشنبه 30 اردیبهشت 1398 17:18
جوانه ی این بحث در پی خواندن چند صفحه ای از کتاب حرکت آقای صفایی حائری و بعدش صحبتی دوستانه با دو رفیق شفیق در بوستان نهج البلاغه زده شد اما بعد اصل قضیه ی شناخت (و معرفت بشر یعنی جمیع آگاهی هاش که یعنی جمیع هستیش) بعد از اینکه بالکل شناخت پدیده های آفاقی به شکل پیشین و کاملن آبجکتیو زیر سوال میره، تازه سر به دریای...
-
روضه ی مشکوف
دوشنبه 30 اردیبهشت 1398 16:25
بشینین براتون ذکر بگم ذکر پیری ذکر اون لحظه ای که چشمات از دیدن نوه برادرت بعد از دو سال برق می زنه اون لحظه ای که در خواب و بیداری درد رو حس میکنی، در نشستن و دراز کشیدن درد داری اون لحظه ای که می بینی دیگری با وسایل خونه ات از مهمونت پذیرایی میکنه اون لحظه ای که با غم از عکسهای روی دیوار برای بقیه تار و تعریف میکنی...
-
چنین روزی بود که
شنبه 28 اردیبهشت 1398 11:16
در چنین روزی بود که بنده بعد سحر رو مبل نیم ساعت خوابم برد و با صدای خور خور خودم از خواب پریدم!
-
خودافشاگری
جمعه 27 اردیبهشت 1398 14:25
یه تجربه ی عجیبی داشتم دیشب. الان که بهش برگشتم دیدم در عین حال که وارد چالش و بحث شدم با دیگران، به شدت پرهیز کردم از بیان نظر واقعی ام و تو حواشی اش پلکیدم، در واقع سعی کردم موضع دیگران رو نفی کنم و از این طریق "نزد خودم" موضعم رو تثبیت کردم. یه جوری به خودم باج دادم و حالمو خوب نگه داشتم. البته یکی دیگه...
-
کاملگرایی
جمعه 27 اردیبهشت 1398 11:30
یه بروز وسواس ما کاملگراها تو استفاده از کامپیوتر اینه که میخوایم همه چی رو دانلود کنیم! و همه چی رو کاملن مرتب کنیم. چه ساعتها که نشستم اسم آلبوم و اینا رو درست کردم (البته حقیقتن تو مخه وقتی با تجهیزات اپلی و اخیرن ویندوزی کار میکنید چون هیچ ترتیبی غیر از ترتیب خودشون رو نمی فهمن و باید تن بدی به منطقشون) هفته پیش...
-
خنیاگر غرناطه را باری بگویید
جمعه 27 اردیبهشت 1398 04:50
امشب همه غمهای عالم را خبر کن بنشین و با من گریه سر کن، گریه سر کن ای میهن، ای انبوه اندوهان دیرین ای چون دل من، ای خموش گریه آگین در پرده های اشک پنهان، کرده بالین ای میهن، ای داد از آشیانت بوی خون می آورد باد بربال سرخ کشکرت پیغام شومی است آنجا چه آمد بر سر آن سرو آزاد؟ ای میهن، ای غم چنگ هزار آوای بارانهای ماتم در...
-
خودمان چای بریزیم برای خودمان
پنجشنبه 26 اردیبهشت 1398 01:06
اگر که درد از این گریه تا عصب برسد اگر که عشق لبالب شود به لب برسد که سال ها بدوی، قبل خطّ پایانی یواش سایه ی یک مرد از عقب برسد شبانه گریه کنی تا دوباره صبح شود که صبح گریه کنی تا دوباره شب برسد که هی سه نقطه بچینی اگر... ولی... شاید... کسی نمی آید، نه، کسی نمی آید! سید مهدی موسوی
-
بی درد مردم ما خدا، بی درد مردم
پنجشنبه 26 اردیبهشت 1398 00:58
روزی که در جام شفق مل کرد خورشید بر خشک چوب نیزه ها گل کرد خورشید شید و شفق را چون صدف در آب دیدم خورشید را بر نیزه گوئی خواب دیدم خورشید را بر نیزه؟ آری اینچنین است خورشید را بر نیزه دیدن سهمگین است برصخره از سیب زنخ برمی توان دید خورشید را بر نیزه کمتر می توان دید در جام من می پیش تر کن ساقی امشب با من مدارا بیشتر...
-
اما در صفحه های تقویم روزی به نام روز مبادا نیست
چهارشنبه 25 اردیبهشت 1398 14:09
ای آنکه دوست دارمت، اما ندارمت بر سینه می فشارمت، اما ندارمت ای آسمان من که سراسر ستاره ای تا صبح می شمارمت، اما ندارمت در عالم خیال خودم چون چراغ اشک بر دیده می گذارمت، اما ندارمت می خواهم ای درخت بهشتی ، درخت جان در باغ دل بکارمت، اما ندارمت می خواهم ای شکوفه ترین مثل چتر گل بر سر نگاه دارمت، اما ندارمت سعید بیابانکی
-
چشمهایم
دوشنبه 23 اردیبهشت 1398 12:49
نمیدونم بهار امسال اینجوریه یا هر سال اینجوریه اما تا پنج دیقه راه میرم بیرون چشمام پر گرد و خاک و ترشحات درختها میشه و به خارش میافته چه خبرتونه؟
-
مردی
یکشنبه 22 اردیبهشت 1398 15:03
«نه به جهنم خواهی رفت، نه مجازات دیگری خواهی دید اما گیرم کسی ندید و نفهمید تو که خودت را دیدهای و میدانی چه میکردی. تو باید از خودت خجالت بکشی، برای اینکه زورت به خودت نرسیده و عهدشکنی کردهای. تو بزرگ خواهی شد. مَرد خواهی شد و هزار جور سختی و بلا به تو رو خواهد آورد. تو باید زورِ جنگیدن با آنها را داشته باشی و...
-
مرض خودآزاری
یکشنبه 22 اردیبهشت 1398 00:39
آقا بنده یه مشکلی دارم پیازچه و تره و اینا که تند هستن رو زیاد میخورم و همیشه هم دلم درد میگیره بعدش بعد سر افطار به صورت ویژه ای این کار رو با خودم می کنم مریض هستم حقیقتن
-
رمضان
پنجشنبه 19 اردیبهشت 1398 21:44
ماه رمضان ما امروز شروع شد رسمن بعد از رفع مریضی که از اول هفته شبیخون زده بود :|
-
چرخزنی در توییتر
شنبه 24 فروردین 1398 23:25
یه مشکل قدیمی دارم که بعضی وقتا آشکار میشه وقتی بعد از فشار شدید به وضعیت بی فشاری می رسم میزنم به لش کردن(یعنی هنوز کارهایی برای انجام دادن هستن ولی صرفن فشار نیست، مثلن لازم نیست تا یه لحظه ای یه کاری تموم بشه، یا مثل یه مشکلی یهو حل میشه) نمونه اش همین امشب که افتادم پای توییتر یک ساعته پا نمیشم! مثل چربی روی لباس...
-
وسط میدان
چهارشنبه 14 فروردین 1398 01:32
نیستیم آقا وسط میدون نیستیم هی باید عکس اینایی که وسط میدونن رو نگاه کنیم حسرت بخوریم (اشاره به سیل اخیر) از توییتر هم نگم براتون که هرلحظه پشیمانترم از حضور توش! چه باتلاقیه این دیگه...
-
مرجع
شنبه 10 فروردین 1398 18:05
تو این سیلهای این چند وقت توییتها و متنهایی خوندم از نقش گروه مرجع تو این حوادث که مثلن معلوم باشه که داره هشدار میده هواشناسی کی هشدار میده پلیس راه کی هشدار میده و البته اینکه تو کمکرسانی کدوم سازمان مسئول اصلیه کدوم فرعی کدوم مسئول عملیات چیه و ... مثلن تو بوشهر شایعه شده که سونامی قراره بیاد! خب کوفت مرجعت کیه؟...
-
قرمزته
شنبه 10 فروردین 1398 18:00
تقریبن هیچ وقت از برد استقلال خوشحال نشدم و همیشه از برد پرسپولیس خوشحال شدم این نشانه را به فال نیک گرفته و خود را پرسپولیسی میدانیم I declare myself a persepolisian :))
-
از امروز
پنجشنبه 8 فروردین 1398 10:58
از صبح یه حال بدی ام شاید میترسم با حس بدم (شاید غم است) مواجه بشم یه آهنگ غمگین گوش دادم، کاروان بنان با حسام مواجه شم بدونم الان چه حسی دارم تا ازش جدا شم، اینو تو کتاب سه شنبه ها با موری نوشته، قبلن شنیدم و کمی تجربه کردم ولی یادآوریش مسرت بخش بود
-
پیری، و امید
سهشنبه 6 فروردین 1398 11:07
از "جذابیتهای" عید دیدنی دیدن سرنوشت آدمهاست (حالا کار نداریم که چقدر وقت تلف کردن داره همراهش...) رفتیم عید دیدنی عموی بابا، بنده خدا چند سال پیش سکته ی وسیع مغزی کرد و الان آلزایمر شده (میگن توی یه تایمی اگه برسی به مریض اینقدر دامنه دار نمیشه سکته اش) به زور بابای منو یادشه. مثل بچه ها شده. همچنین به زور...
-
دو ضرورت در سال جدید
یکشنبه 4 فروردین 1398 10:36
اولیش مطالعه ی بیشتر و بیشتر دومیش که از اولی مهمتره حذف فجازیه. اصلن نمیتونم دیگه پای یه کار بشینم! خیلی بد شدم. تنبل و منفعلم کرده کاملن.
-
صدق
یکشنبه 4 فروردین 1398 10:07
دیروز که رفته بودیم خونه خاله کوچیکه مامان عید دیدنی (لازم به ذکره عید دیدنی اونها چون چهاردانگه زندگی میکنن یه مسافرته خودش! 4 رفتیم 9 برگشته بودیم!) سر صحبت شوهرِ خاله ی کوچیک باز شد. حاج آقای کاظمی چندین ساله گاوداری دارن و دیروز میگفت از 50 کیلو شیر شروع کرده و به 2 تن رسیده. میگفت خدا میرسونه و میسازه برا آدم....
-
شوق و حسرت
یکشنبه 4 فروردین 1398 09:24
پریشب ها که با خواهر و عمو ک و دخترخاله و همسرش بیرون بودیم، شوهر دخترخاله از دوران دبیرستان و دانشگاهش گفت. گفت که پزشکی دوست داشته، همه ی درسای حفظیش خوب بوده و درسای ریاضی و ایناش افتضاح بوده! ولی یه ناظم الاغی داشتن که نذاشته بره تجربی. گفت بعدش رفته مهندسی بعد رفته تو کار تئاتر بعد هم خدمت و ... سر صحبتش هم به...
-
29 اسفند 1 فروردین
پنجشنبه 1 فروردین 1398 16:06
بسمه نه که قابهایی نداشتم برای به اشتراک گذاشتن در اینستا اما نخواستم قطعن یکی از دلایلش دردسر زیادی اش است و دلیل دیگر اینست که قابهای واقعی را نمیشود گذاشت، تلخ و شیرینش را. انگار که کسی نباشد شیرینی و تلخی را همپا و همدل بچشد و عمقش را تصنعی و لوث میکند. بهرحال در یک کلمه سالی که گذشت سال نرسیدن در عین رسیدن، و...