وقتی از هنر اسلامی صحبت میکنیم، یعنی چیزی که هم هنر باشد و هم اسلامی باشد. یعنی مورد احترام اهل هنر باشد و با آنها و با هنر وارد گفتگو شود.
وقتی از علم اسلامی صحبت میکنیم، یعنی چیزی که هم علم باشد و هم اسلامی باشد. یعنی در جهان علم قابلیت نقد و پذیرش و توسعه داشته باشد.
وقتی از تمدن اسلامی صحبت میکنیم... یعنی با اصول اخلاقی و حقوقی، روشهای سیاسی و تجاری، و گروه های کوچک و بزرگ موجود بتواند گفتگو کند. هم تمدن باشد و هم اسلامی باشد.
اگر هنر و علمی، با حذف ارزشهای دینی، روشهای دینی یا اهالی دین از آن حرفی برای گفتن نداشته باشد، هنر و علم نیست.
(اگر از این چند خط این طور بر می آید که من قائل به امکان علم دینی یا هنر دینی نیستم، تصریح میکنم که به این امکان قائل هستم. دین به عنوان یک مکتب و یک چشم انداز این قابلیت را دارد که به هنر و علم خط دهی بکند)
پ.ن: این نکته حاصل خواندن و تامل در نوشته ها و گفته های حامد صفایی پور، و بعضی توییتهای اینجا و آنجا، و البته استوری یکی از دوستان و نقلی از امام خمینی است در مورد هنر.
پس علوم و هنرهای غیر دینی کجاند؟
و شاقول تعیین اینکه دین چی میگه چیه؟ اول اینکه کدام دین؟ و دوم با فرض معلوم شدن دین، کدام برداشت از آن دین؟
پیشفرض من اینجا اینه که قراردادهای اجتماعی ای با عنوان "علم" و "هنر" داریم (که البته پرت و پلا هم نیستند!) و دین میاد باهاشون تعامل میکنه (نه اینکه صرفن بهشون قید بزنه) و ماحصل میشه علم دینی یا هنر دینی (یا تمدن دینی).
شاقول هر چهار موضوع علم، دین، هنر و تمدن گفته های "انتقادی" اهالی برجسته این حوزه هاست.
دین مشخصن در این نوشته در درجه ی اول منظور اسلامه و در درجه دوم و با فاصله سایر ادیان ابراهیمی و غیرابراهیمی.
ممنون از کامنت شما.