در خانواده ی ما آقایی هست که ما در این متن او را بهادر می نامیم. بهادرخان دانشگاه معماری می خوانده که به خاله ی من و دوستش که دبیرستانی بوده اند درس ریاضی می داده. از قضا دوست خاله ام که پروانه نام داشته و بهادرخان عاشق هم می شوند و ازدواج می کنند. بهادر خان کاروبارش بالا می گیرد و پول پارو می کند. و ما نمیفهمیم چه می شود که زن دوم می گیرد. بعدا پروانه خانم را طلاق می دهد. یک زندگی چندین و چند ساله و فرزندانش را رها می کند و می رود سراغ بعدی. با بعدی هم نمی ماند و می رود سروقت سومی. نهایتا از سومی هم جدا می شود. چون مال و مکنت هم فراوان داشته رفاه هر سه زن را تامین می کند.
ارتباط خانوادگی ما هم با پروانه خانم برقرار است و هم با بهادرخان. پروانه خانم هنوز هم از بهادرخان با احترام یاد می کند و فرزندانش را به همراهی با پدر و احترام به او و ارتباط با او فرامی خواند. اما بهادرخان هم متقابلا از پروانه خانم یاد می کند و برای او ارزش بسیاری قائل است. مشخص است که با همدیگر ارتباط هم دارند و خلاصه از حال و اوضاع هم با خبرند. (این دو الان حول و حوش 55 60 سال سن دارند)
بهادرخان اشتباه هایی کرده، می داند و می خواهد جبران کند و برگردد. اما نمی تواند. شاید پروانه خانم و بچه هایشان همسر/پدرشان را ببخشند (که احتمالا بخشیده اند). زمان در تسکین اتفاقات تلخ گذشته و کنار هم قرار گرفتن مجدد آدمها همراه با احترام، و بخشیدن و حلال کردن و گذشتن، تاثیر دارد. اما معلوم نمی کند که فرصت جبران هم در اختیار می گذارد یا نه.
بهادرخان قطعا نمی تواند کاملا برگردد.
***
کلیپی در این شبکه های اجتماعی دست به دست می شود که در آن حاج آقای زائری در یک برنامه ی تلویزیونی چند سال پیش حضور دارد. مصاحبه طور است. او در خلال بحثی نظرش را درباره ی حجاب اجباری اینطور بیان می کند:
ما اشتباه کردیم. اینکه الان نمیتوانیم تراجع کنیم بحث دیگری است. ولی ما اشتباه کردیم.
***
به قول مرحوم عمران صلاحی، حالا حکایت ماست! در چهار پنج سال گذشته کارهایی کرده ام که نمیدانم برایشان چه غلطی بکنم. فقط به این امیدوارم که ان الحسنات یذهبن السیئات...
لطفا برداشتی از این پست نکنید. منظورم احتمال خیلی خیلی زیاد آنچه در ذهن شماست نیست!
***
الان حالی دارم که فکر می کنم عشق برای غیرممکن ترین است، و در عین حال ممکن ترین که در دام بیافتم.
چه خوب گفتید (همین که آدم کامل نمیتونه برگرده و جبران کنه).
پ.ن. به سهم خودم که یکی از خوانندههای اینجا هستم: برداشتی نمیکنیم در کل. اگه برداشت کنیم، نقض غرض میشه. غرض، خواندن و گرفتن مغز مطلب با تمثیل بر خود هست، نه با تمثیل در دیگری. ضمن این که برداشت هم مقولهایه که نمیشه ازش برگشت و جبران کرد و احتمال اشتباه بودنش هم اغلب بالاست چون تو موقعیت دقیق افراد نیستیم و هر برداشت تقریب ناشیانهای از هزاران عامل هست. انقد دلم پره از برداشتها و قضاوتهایی که تا حال راجع به خودم در مواقع و مکانهای مختلف صورت گرفته و بهم فیدبک دادهاند.
در مورد بی جا بودن برداشت کردن ها کاملا حق با شماست.
بعضیا هستن که برداشت می کنن. یعنی قبلا بودن، الان نمی دونم هستن یا نه! تذکر برای اونها بود که از تطبیق نوشته ام با اون چیزایی که می دونن پرهیز کنن.