ثبات ادراکی

جوانه ی این بحث در پی خواندن چند صفحه ای از کتاب حرکت آقای صفایی حائری و بعدش صحبتی دوستانه با دو رفیق شفیق در بوستان نهج البلاغه زده شد

اما بعد

اصل قضیه ی شناخت (و معرفت بشر یعنی جمیع آگاهی هاش که یعنی جمیع هستیش) بعد از اینکه بالکل شناخت پدیده های آفاقی به شکل پیشین و کاملن آبجکتیو زیر سوال میره، تازه سر به دریای مواج شناخت ما از خودمون میذاریم

اینکه حواس ما درست کار میکنن و مغز ما چطور فعالیت میکنه و دل ماست که حاکمه بر کل شناختهای ما، یه طرف، اینکه وجود ما که با اینها در ارتباطه و صحت و خطای اینها رو ادراک میکنه یه طرف

اینجا نمیشه از نقش عوامل بیرونی البته غافل شد. اگه محیط پیرامونی ما محیط آشوبناکی باشه سر ادراک ما چه بلایی میاد. وقتی ما نظام ادراکی مون رو زیر سوال ببریم یعنی خودمون رو برابر با نیستی گرفتیم. 

به نظر من، حتی اگر محیط ما آشوبناک باشه، اگر ما بتونیم مفهوم "آشوب" رو ادراک و صورت بندی کنیم همه چی اوکیه هنوز! در واقع، این که محیط بیرونی چه خبر باشه مهم نیست. اینکه محیط درونی و نظام ادراکی ما ثبات داشته باشه و فهمهای متغیر و متضادی از پدیده ها استنباط نکنه و این ادراکات متناقض رو به خودش نسبت نده مهمه. 

یعنی "ما یُدرَک" مهم نیست "مَن یُدرِک" مهمه که ثبات داشته باشه.

در محیط آشوبناک این حقیقتی که ثبات ادراکی داره میره به سمت حفاظت از خودش اگر خودش رو با ثبات ببینه. اگر هم خودش رو بی ثبات ببینه و هی خودش رو زیر سوال ببره به شدت نوسانی و در نهایت آشوبناک میشه. اتفاقی که مثلن برای کودکان در سالهای نخستین زیاد میافته اگر پدر مادر قواعد ثابتی داشته باشن و اگر قواعد و نظام پاداش غیر ثابتی داشته باشن.

خدا به فهم ما نور بده به حق این ماه عزیز

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد