گل گلدون

گلها می فهمند داخل گلدان ریشه دوانده اند یا داخل خاک؟ میفهمند که در حصارند یا آزادند؟ برایشان فرقی میکند که نظاره گر ستایشگرشان هر روز همان قبلی است یا گریزنده ی پناهجویی از شلوغی شهر به خلوتی صحرا؟ برایشان فرقی میکند آفتاب از پشت شیشه نوازششان میکند یا بی واسطه بر برگ و گلبرگشان می تابد؟

برای من مهم است ریشه هایم کجا گسترده می شوند چون ریشه دوانیدن مقدمه ی شاخ پراکندن است. دوست ندارم گل آپارتمانی یا گل یک گلدان باشم.

دوست دارم مایه ی دلخوشی اهالی یک خانه ی کوچک باشم، مایه ی دلخوشی خانم خانه داری در یک آپارتمان و بیست و چند واحدی در محله ای در تهران یا مشهد یا اصفهان یا هر شهر کوچک و بزرگ دیگر. اما دوست تر دارم که گلی باشم در یک دشت، یا بیدی کنار یک جوی که آزاد و رها در دشتی است و وقتی رهپیمای خسته ای به من میرسد سر ذوق بیاید. دوست تر دارم که هوای آزاد زمستان و بهار رشدم دهد، یا باد و بوران پاییزی ساقه ام را بشکند اما محصور گلدان و نیازمند دستان دیگران نباشم برای بقا و حفظ خود. دوست ندارم عروسکی و زینتی باشم. دوست دارم به تمامی در رهایی برویم، بمانم و بروم...

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد