معمای رفاه

چند روز پیش که تازه رسیده بودیم رفتیم یه جایی که کلاس رقص بود

چنتا جوون بودن و چنتا خانوم و آقای بالای ۵۰ سال، ۶۰ حتی بودن

جالبه نه؟ یعنی سطح دغدغه ما تو اون سن، در یک بوم-فرهنگ دیگه، خیلی یه جای دیگه اس!

بعدش رفتیم فروشگاه شهروندشون، از هر رقم جنس، میوه بیسکوییت کیک سس شیر آبمیوه خلاصه همه چی، از هر رقمش، چند ده نوع وجود داشت، طوری که من واقعن هنگ کرده بودم

جالبه نه؟ کاملن قدرت انتخاب و تصمیم گیری آدم رو به چالش میکشن

و در کنار این حجم بالای تکنولوژی در خدمت زندگی روزمره، برای عبور عابر پیاده از عرض راه یه دکمه هست، برای خرید بلیت توی قطار دستگاه هست، در اتوبوس و مترو دکمه داره بزنی باز میشه،

برای همه چیز تکنولوژی هست

اینا سوالی تو ذهن من ایجاد کرد

طبعن تو محیط رفاه آدم اخلاقی تره هرچند آموزش کاملن این عامل رو تحت الشعاع قرار میده (و به نظرم میاد که اول آموزش درست شده بعد رفاه اومده)

حالا کلن، وقتی برای عموم جامعه، رفاه هست، اخلاق هم هست (واقعن هستا یعنی فساد مرز تعریف شده داره خانواده هنوز مهمه و هست و معلومه چه جایی باید یا نباید رفت، منظورم اینه که به هر حال شاکله اخلاقی هست)، بعد ازدواج و کار و تحصیل و فرزند و ... همه چی سر جاش هست، واقعن دین چی عرضه میکنه؟ شما باشی خلا معنا یا هویت چقد حس میکنی؟ حرف از عمق اخلاقی یا عمق عدالت زدن چقد معنی داره؟ یعنی هر حرفی که یه پاش تو رفاهه خیلی سخت موثر باشه

نمیدونم خلاصه

البته طبعن انسان غربی تعریفش رفاه زده اس، یعنی بهره بردن از این جهان، ولی خب اون جهان رو چی میخوای براش بگی ازش؟ خدا اگه قراره آرامش بهش بده تو این دنیا تا حد زیادی داره

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد